۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

خاک تو سرت رفسنجانی و خاک تو سر همه ی " اصلاح طلبان " ِ درون حکومت اسلامی و دُم و دنبالچه های آنان در خارج از حکومت اسلامی



خاک تو سرت رفسنجانی و خاک تو سر همه ی " اصلاح طلبان " ِ درون حکومت اسلامی و دُم و دنبالچه های آنان در خارج از حکومت اسلامی

حیرت انگیز است که کسی با اینکه در طی این چند سال اخیر در همین حکومت اسلامی لجن مال شده و در روز روشن دختر و خانواده و خودش به پست ترین شکل ممکن مورد اهانت قرار گرفته است، باز برای فرو رفتن در مستراح هیچستان سرای ِ حکومت اسلامی، لباس رزم بپوشد تا شاید به عنوان " ناجی " حکومت رو به سقوط اسلامی، بتواند آن را " گل کار" کند.
اما در کمال شگفتی نمی داند و یا نمی خواهد بداند که پست ترین قشر، حداقل در ایران همین آخوندها هستند که خودش هم یکی از سرآمداننشان است.
و نمی داند وقتی خودش یک شبه علی خامنه ای را ولی فقیه می کند، می تواند به آهی توسط همین آخوندها و علی خامنه ای، از حکومت اسلامی اخراج شود.

و راستی آمده بودی که چه چیزی را تغییر دهی؟

اگر مشکلت با آخوندهای آدم خوار ِ مخالف تو، قرائت و تبیین و تقسیر و برداشت ِ اسلامی است و می پنداری تو بهتر از آنها می فهمی،
راه حل این نیست که هر روز تو را ذلیل و لجن مال بکنند و بعد بخواهی برای طلب تکه استخوانی از همین آخوندهای بی صفت، خرقه ی گدایی به تن کنی.
بلکه راه حل این است که مردانه در کنار ملت ایران قرار بگیری و با کمک ملت ایران از حکومت اسلامی عبور کنی و به دامن پر مهر و محبت ملت برگردی.
و یا اگر با خواست و تمایل به تغییر شرایط فروپاسی حکومت اسلامی به میدان آمده بودی، این بهترین فرصت بود که با حمایت مردم ایران، بساط ولی فقیه و همه ی رجاله های حکومت اسلامی را جارو می کردی. نه اینکه دوباره زانوی ِ ذلیلی در پیشگاهشان به زمین می سائیدی و به غلط کردم روی آوری.
و شگفتا که از این امتحان نهایی هم مردود شدی و همه ی سینه زنان " اصلاح طلب " حکومت اسلامی و دم و دنبالچه های آنها در خارج از حکومت اسلامی، یتیم و خوار و بی پدر و مادر شدند.
ای تفو بر تو و همه رجاله های حکومت اسلامی و دنباله های آنها در داخل و خارج از کشور

احمد پناهنده

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

پدرم، بدرود



پدرم بدرود

می دانم سی چهار سال و اندی چشم براه بودی تا شاید فرزند سفر کرده ات را، آغوش بگشایی و مهر پدرانه ات را در جان خسته و غربت زده اش بریزی
اما زمانه ی درد و حاکمان جور، این احساس و عاطفه ی زلال را در گلویت، بغض بارید و اشک به چشمانت آورد
و امروز من در این سرای ِ بی کسی فقط به گوشه ای پناه بردم تا چشمان ِ ترم، دوستان و آشنایان و یاران و دلداران را آزرده نسازد
دیشب وقتی با مامان و خواهران و برادران صحبت کردم. همه می گفتند در لحظات آخر ِ نفس کشیدنت، چشم می چرخاندی تا شاید مرا ببینی و زیر لب احمدت را زمزمه می کردی
پوزشم را بپذیر که نتواستم در لحظات پایانی کنارت باشم.
بدرود پدرم
بدرود
فرزند تو احمد

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

عمله های آخوندهای ضد وطن در خارج از کشور




عمله های آخوندهای ضد وطن در خارج از کشور

بی هیچ گفتگو جریانهایی چون سازمان اکثریت، حزب توده، اتحاد جمخوریخواهان و جریان هایی از این دست عمله هایی هستند که بر ضد منافع ِ ملی ملت ایران برای آخوندهای ضد وطن دم تکان می دهند تا شاید تکه استخوان
ی برایشان پراشان پرتاب کنند.
و امروز ب هیچ کتمانی، پشت جنایتکاری رفتند که جنایتش در ترورهای قتل های زنجیره ای در داخل کشور و کشتار سران حزب دموکرات کردستان در رستوران میکونوس در برلین بر هیچکس پوشیده نیست.
و راستی قرار است با این انتصابات در ایران چه چیزی عوض شود که این رجاله ها چنین برای آخوندهای ضد ایران و ایرانی دم تکان می دهند؟
آیا غیر از این است که می خواهند با همه جنایت و خیانتشان، در کنار همین آخوندها قرار بگیرند و حکومت اسلامی را حفظ کنند؟
و آیا غیر از این است که سرنوشت خودشان را با بود و نبود همین آخوندها گره زده اند؟


احمد پناهنده