به مناسبت سالروز در گذشت دو خدمتگزار بزرگ ایران در روزهای چهارم و پنجم امرداد ماه
همدردی و ارمغانی کوچک برای خانواده ی بزرگ ِ پهلوی
در تاریخ ایران، آنانیکه در رأس قدرت به ایران اندیشیدند و بر پیشرفت و بزرگی ایران و ایرانی پس از حمله ی اعراب، در همه سویش همت گماشتند، اندک هستند و در میان این اندک افراد اما دو تن برجسته ترند که تمامی ِ همت خود را برای بیرون کشیدن ِ ایران از قعر ِ عقب افتادگی ِ ایلی وهمتراز کردن آن با جهان ِ پیشرفته بکار گرفتند.
پنجاه و سه سال خدمت ِ سراسر خدمت به ایران و ایرانی، هر ایرانی منصف و بی غرض را وامدار خود می کند.
البته ضعف ها و کاستی ها در دوران پادشاهی پدر و پسر همواره بوده است اما الماس ِ پیشرفت و جهش در دنیای ِ مدرن، آنچنان فزون بود که ضعف ها رنگ می باختند.
و اگر طبق قانون احتمالات این پدر و پسر در مختصات سیاسی ایران ظاهر نمی شدند امروز سرنوشتی چون جمهوری های به زور پیوسته به حکومت لنین و استالین نصیب ِ تمامیت ایران می شد و یا امروز در نقشه ی جغرافیای جهان نامی از ایران نمی بود و به جای آن پاره های تن ایران در گوشه و کنار، تحت نام کشورکی وجود می داشتند که امروز یکدیگر را تکه پاره تر می کردند.
و چه ناجوانمردانه، سیاسیون وابسته به " اردوگاه ِ تنها سوسیالیسم موهوم " و روشنفکران ِ تهی از اندیشه و حتی ملیون به ظاهر ملی و مرتجعین تیره دل بر این پدر و پسر چنگال دریدند و هر ناسزای ِ سزاوار به خود را بر آنها دشنام دادند.
بر تمامی عملکرد ِ پیشرفت آفرین آنها از موضع مادون ِ ارتجاعی یورش بردند واذهان ناآگاه ِ مردم ِ تازه به نان و کار رسیده را آلوده به کینه ی شترگونه ی خود کردند و عاقبت خود و همان مردمی را که به نان و کار رسیده بودند، در کنار ِ از دست دادن همه ی دستاوردها، در زیر پای مرتجعین تیره دل قربانی کردند.
با اینکه سی و سه سال از آن واقعه ی شوم ِ تاریخی ِ بهمن می گذرد و جنایات این تازه به قدرت رسیدگان و شرکاء که از تمامی جنایات کل تاریخ ایران، پیشی گرفته است اما هنوز آن خشم و کینه ی کور و کرشان از سر ِ این پدر و پسر وا نشده است و هر روز از صبح تا شام، دشنام ِ سزاوار به خود را نثار آنها می کنند.
اما با همه ی این نامردمی ها و ناجوانمردی ها، تاریخ به راه خود می رود و جریان سیال ِ تاریخ تمامی ِ رسوبات ِ جاهلیت ِ غرض ورزان و سیه دلان را چون کف به کناری می زند و زلالی ِ الماس ِ حقیقت را بر مردم چهره می گشاید.
کما اینکه امروز بسیاری از بسیارانجاهلان، بر حقیقت آگاه شدند و از کرده ی بی فروغ خود پشیمان هستند و می روند تاریخ را آنگونه که بوده است گزارش کنند نه اینکه آنطور می خواهند.
چنین است که مردم شریف ایران و بویژه جوانان چه دختر و پسر با مطالعه ی تاریخ و ورق زدن دوران ِ دوران ساز آن پدر و پسر، از خود بیگانگی پدران ِ خود فاصله می گیرند و به خویشتن ِ خویش گره می خورند.
و چنین است که مردم آزاده ی ایران، نمایش ِ انتصاباتی را که هم حکومت اسلامی در تمامیتش و هم " اصلاح طلبان " وفادار حکومت اسلامی در پوشش اپوزیسیون، که برای گرم کردن تنور ِ آن از همه ی هستی و آبروی ناداشته ی خود گذشتند تا همین حکومت اسلامی را بیمه کنند، پشت کردند و با همه جان و هستی شان در جهت عبور از تمامیت حکومت اسلامی به منشور شورای ملی ایران به سخنگو بودن شاهزاده رضا پهلوی روی آوردند.
و کیست نداند که ادامه ی همان پدر و پسر، امروز به تنها امید ِ مردم ِ سراسر ایران تبدیل شده است و می روند همراه با ایشان در یک نافرمانی ِ مدنی ِ تمام عیار، نظام سزاوار ِ بزرگی و فخر ِ ایرانی و ایرانزمین، پادشاهی را بر گردانند و ایران را در ادامه ی نوسازی و پیشرفت دوران ِ پهلوی بر کاکل ِ جهان آزاد بنشانند.
حال بگذارید " اصلاح طلبان " و اپوزیسیون خارج از کشور، در همه رنگش که بقای همین حکومت اسلامی را فریاد می زنند، " بمُرده سینه آو " کنند. (1)
با این دیدگاه و نگاه به تاریخ، در برابر این پدر وپسر کلاه از سر بر می دارم و نسبت به ایران دوستی و خدمت به واقع خدمتشان به ایران و ایرانی سر تعظیم فرود می آورم و به روح سرشار از وطن پرستی شان درود می فرستم.
نویسنده: احمد پناهنده
(1) در گویش و اصطلاح گیلکی بویژه در شهرشتان لنگرود " بمُرده سینه آو " شامل حال کسی و یا کسانی است که هنگام غرق شدن، با همه ی نیرویشان دست و پا می زنند تا سریعتر خفه شوند.
همدردی و ارمغانی کوچک برای خانواده ی بزرگ ِ پهلوی
در تاریخ ایران، آنانیکه در رأس قدرت به ایران اندیشیدند و بر پیشرفت و بزرگی ایران و ایرانی پس از حمله ی اعراب، در همه سویش همت گماشتند، اندک هستند و در میان این اندک افراد اما دو تن برجسته ترند که تمامی ِ همت خود را برای بیرون کشیدن ِ ایران از قعر ِ عقب افتادگی ِ ایلی وهمتراز کردن آن با جهان ِ پیشرفته بکار گرفتند.
پنجاه و سه سال خدمت ِ سراسر خدمت به ایران و ایرانی، هر ایرانی منصف و بی غرض را وامدار خود می کند.
البته ضعف ها و کاستی ها در دوران پادشاهی پدر و پسر همواره بوده است اما الماس ِ پیشرفت و جهش در دنیای ِ مدرن، آنچنان فزون بود که ضعف ها رنگ می باختند.
و اگر طبق قانون احتمالات این پدر و پسر در مختصات سیاسی ایران ظاهر نمی شدند امروز سرنوشتی چون جمهوری های به زور پیوسته به حکومت لنین و استالین نصیب ِ تمامیت ایران می شد و یا امروز در نقشه ی جغرافیای جهان نامی از ایران نمی بود و به جای آن پاره های تن ایران در گوشه و کنار، تحت نام کشورکی وجود می داشتند که امروز یکدیگر را تکه پاره تر می کردند.
و چه ناجوانمردانه، سیاسیون وابسته به " اردوگاه ِ تنها سوسیالیسم موهوم " و روشنفکران ِ تهی از اندیشه و حتی ملیون به ظاهر ملی و مرتجعین تیره دل بر این پدر و پسر چنگال دریدند و هر ناسزای ِ سزاوار به خود را بر آنها دشنام دادند.
بر تمامی عملکرد ِ پیشرفت آفرین آنها از موضع مادون ِ ارتجاعی یورش بردند واذهان ناآگاه ِ مردم ِ تازه به نان و کار رسیده را آلوده به کینه ی شترگونه ی خود کردند و عاقبت خود و همان مردمی را که به نان و کار رسیده بودند، در کنار ِ از دست دادن همه ی دستاوردها، در زیر پای مرتجعین تیره دل قربانی کردند.
با اینکه سی و سه سال از آن واقعه ی شوم ِ تاریخی ِ بهمن می گذرد و جنایات این تازه به قدرت رسیدگان و شرکاء که از تمامی جنایات کل تاریخ ایران، پیشی گرفته است اما هنوز آن خشم و کینه ی کور و کرشان از سر ِ این پدر و پسر وا نشده است و هر روز از صبح تا شام، دشنام ِ سزاوار به خود را نثار آنها می کنند.
اما با همه ی این نامردمی ها و ناجوانمردی ها، تاریخ به راه خود می رود و جریان سیال ِ تاریخ تمامی ِ رسوبات ِ جاهلیت ِ غرض ورزان و سیه دلان را چون کف به کناری می زند و زلالی ِ الماس ِ حقیقت را بر مردم چهره می گشاید.
کما اینکه امروز بسیاری از بسیارانجاهلان، بر حقیقت آگاه شدند و از کرده ی بی فروغ خود پشیمان هستند و می روند تاریخ را آنگونه که بوده است گزارش کنند نه اینکه آنطور می خواهند.
چنین است که مردم شریف ایران و بویژه جوانان چه دختر و پسر با مطالعه ی تاریخ و ورق زدن دوران ِ دوران ساز آن پدر و پسر، از خود بیگانگی پدران ِ خود فاصله می گیرند و به خویشتن ِ خویش گره می خورند.
و چنین است که مردم آزاده ی ایران، نمایش ِ انتصاباتی را که هم حکومت اسلامی در تمامیتش و هم " اصلاح طلبان " وفادار حکومت اسلامی در پوشش اپوزیسیون، که برای گرم کردن تنور ِ آن از همه ی هستی و آبروی ناداشته ی خود گذشتند تا همین حکومت اسلامی را بیمه کنند، پشت کردند و با همه جان و هستی شان در جهت عبور از تمامیت حکومت اسلامی به منشور شورای ملی ایران به سخنگو بودن شاهزاده رضا پهلوی روی آوردند.
و کیست نداند که ادامه ی همان پدر و پسر، امروز به تنها امید ِ مردم ِ سراسر ایران تبدیل شده است و می روند همراه با ایشان در یک نافرمانی ِ مدنی ِ تمام عیار، نظام سزاوار ِ بزرگی و فخر ِ ایرانی و ایرانزمین، پادشاهی را بر گردانند و ایران را در ادامه ی نوسازی و پیشرفت دوران ِ پهلوی بر کاکل ِ جهان آزاد بنشانند.
حال بگذارید " اصلاح طلبان " و اپوزیسیون خارج از کشور، در همه رنگش که بقای همین حکومت اسلامی را فریاد می زنند، " بمُرده سینه آو " کنند. (1)
با این دیدگاه و نگاه به تاریخ، در برابر این پدر وپسر کلاه از سر بر می دارم و نسبت به ایران دوستی و خدمت به واقع خدمتشان به ایران و ایرانی سر تعظیم فرود می آورم و به روح سرشار از وطن پرستی شان درود می فرستم.
نویسنده: احمد پناهنده
(1) در گویش و اصطلاح گیلکی بویژه در شهرشتان لنگرود " بمُرده سینه آو " شامل حال کسی و یا کسانی است که هنگام غرق شدن، با همه ی نیرویشان دست و پا می زنند تا سریعتر خفه شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر