قدر دانی و حمایت از زنان سرفراز و سالار ایران
آفرینتان باد
این روزها بر زنان سالار ایرانزمین جفایی اندازه ناگرفتنی تحمیل
می شود و اسلامیون عقب مانده و ضد تاریخی و ترقی و روشنایی می روند تا با سرکوب و
هتک حرمت از زنان کشورمان، آنان را هرچه بیشتر در گونی سیاه فرو ببرند.
گویی ناف اسلامشان به حجاب زن بسته است و بی حجابی زن،
اسلامشان را روی سرشان خراب می کند.
اگر چنین است باید گفت خوشا بر زنان ایرانزمین که با
زیباییها و رعناییها، اسلام تاریک اندیش و ضد نور و زیبایی را از ریشه می سوزانند
تا این نکبت تاریخی و فرهنگی فرود آمده ی اسلامی، از جای جای ایرانزمین گورش را
گم کند و تراوت و شادابی و زیبایی و روشنایی دوباره برگردد و در چشمان ملت ایران،
آینه ی بی نظیر گلریزان آویزان کند و شمیم دل انگیزش آسمان دیده ها و دلها را صفا
دهد و معطر گرداند.
بی گمان روح بی قرار رضا شاه بزرگ از مقاومت زنان ایران
نسبت به هر ستم و اجحاف ِ کنیز ساز که می خواهند از این طریق آنها را در گونی سیاه
بپیچانند، شادمان است که فرزندانش راه و اهداف ارجمند و بزرگش را سرفرازانه به پیش
می برند و عقب گرایی و تحقیر را با همه ی جان و جهان ِ جوانشان زیر پا له می کنند.
و باور دارم زنان سربلند کشور ایران با هر مقاومتی نسبت به
حجاب اجباری و کنیز ساز، در درون دل و ضمیرشان درودی به رضا شاه بزرگ می فرستند و
سپاسگویان چنگ در چهره ی سیاه اهریمن اسلامی و عقب ماندگی فرو می کنند.
فراموش نکنیم که رضا شاه بزرگ این رستاخیز رهایی زن را در
شرایطی پیش برد که زنان از هر گونه حق و حقوق اجتماعی محروم بودند و حتا اجازه
نداشتند از خانه بیرون بیایند.
و شگفتا که عقب ماندگان تاریخ و ضد زن از جماعت روشنفکری در
همه رنگش، برای خیمه زدن در زمین بی حاصل ارتجاع اسلامی، شلی پا را به غمزه رفع می
کنند و چنگال در چهره ی رضا شاه بزرگ فرو می کنند که چرا چادر کنیز ساز را از سر
زنان نگون بخت ایران برداشت و زنان را از کیسه و گونی سیاه بیرون آورد و به آنها
شخصیت داد تا در عرصه ی اجتماعی بطور برابر با مردان استعداد خودشان را شکوفا
کنند؟
نه دیروز بلکه همین امروز هم این ترهات و یاوگویی را تکرار
می کنند، تا مبادا زنان رها شوند.
آری یادمان نرفته است که در فردای بهمن شوم و سیاه سال 57 وقتی
زنان متوجه شدند که می خواهند آنها را به عصر دنیای قبیله ی قریش برگردانند، آنها
شجاعانه و با درایتی بی نظیر در مقابل شعار ِ " یا روسری یا تو سری " بر
ارتجاع اسلامی هجوم بردند و از حقوقشان و کرامت زن دفاع کردند. در همین هنگام اما
عقب ماندگان ضد زن از جماعت روشنفکری در کنار موتور سواران ِ زنجیر و قداره به
دست، شعار می دادند:
دست نزنید النگوهاتون می شکند
و امروز جای بسی خوشحالی است که زنان ایران با حرکت غرور
آفرینشان کَک توی تنبان آخوندهای عقب مانده شیعه اثناعشری انداختند و تُف تاریخی
را بر سر و روی جماعت روشنفکری ضد زن پرتاب می کنند.
باشد که مردان ایرانزمین در همه ی عرصه ها پشتیبان زنان
برای حرکت و مبارزه ی شکوهمندشان جهت رها شدن از حجاب اجباری و در گونی سیاه فرو رفتن،
از هیچ تلاشی فرو گذار نکنند و اجازه ندهند جماعت عقب مانده روشنفکری که روی سفره
آخوندهای اسلامی خون و رنج زنان و رنجبران را می خورند، برای مشروعیت بخشیدن به
اسلامیون عقب مانده، اظهار لیحه کنند و بگویند:
چون رضا شاه بزرگ کشف حجاب را در آغاز اجباری کرد پس
آخوندهای ضد زن هم حق دارند که لچک و چادر را بر سر زنان بگذارد و مجبورشان کنند
که در گونی سیاه فرو بروند.
یادمان باشد هرگاه چنین اظهار لحیه از این جماعت ضد زن و
روشنفکران تاریک اندیش شنیدیم، بدانیم که آنها از جنس آخوندهای اسلامی در همه رنگش
هستند و سالاری و کرامت و شخصیت و آزادی زنان را چشم دیدن ندارند.
درود بر رضا شاه بزرگ و محمد رضا شاه ایرانساز که به زنان
کرامت و شخصیت به تاراج رفته شان را با همه ی رنج و شکنجشان به آنان برگردانند و
زیبایی و رعنایی و شیدایی را در جای جای ایرانزمین گلریزان کردند
و سپاس از زنان سالار و سرفراز ایرانزمین که با هر حرکت به
سوی رها شدن از تحقیر و نیمه بودن، روح بزرگ این دو پادشاه ایراندوست و بی همتای
تاریخ ایران را شاد می کنند.
در پایان توجه ی شما را به فسمتی از جستار این قلم
که در بزرگداشت هفده دی و خدمات رضا شاه بزرگ نوشته است، جلب می کنم.
" تلنگری به وجدانهای خفته و اذهان یخ بسته
برای بیدار کردن وجدان خفته و اذهان رطوبت کشیده
در جهل و ذوب شده در ولایت " انترناسیونالیسم ِ پرولتری و امت جهانی " کافی
است اشاره کنم که زنان ما در آن شرایط یعنی سال ۱۳۰۰ به بعد علی رغم پوشش ِ اجباری
در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بیرون بیایند و از تمامی حقوق اجتماعی،
اقتصادی، سیاسی و....محروم بودند و از ترس ِ واپس گرایان قادر به هیچ کاری نبودند.
موسیقی، این وسیله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقیهان آن را صدای شیطان می نامیدند
و هر کس که به آن می پرداخت و یا حتی آن را گوش میداد، مرتکب گناهی کبیره می شد. ولی
می بینیم در همین دوران، موسیقی فاخر و سرزنده ی دوره ی ساسانی با باربد و نکیسایش
که این چنین خوار و ذلیل شده بود، به همت علینقی خان وزیری و حمایت رضاشاه و وزیرمعارفش
علی اصغر حکمت، مبتکرطرح ِ دانشگاه ِ تهران واولین رئیس آن، دوباره نسیم ِ نوازش آفرین
ِ خودش را در روح افسرده ی ایرانی دمید و از این طریق پای ِ زنان را از پستوها واندرون
ها بیرون کشید و شور و حال و جلوه ای تازه به موسیقی در حال ِ شگفتن بخشیدند که در
صدر فهرست این زنان ِ هنرمند می توان قمرالملوک وزیری را نام برد که نه تنها برای همگان
(مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد.
و برای نخستین باردر سال ۱۳۰۳ یعنی یازده سال پیش
از کشف حجاب، در تالار گراند هتل ِ تهران در خیابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در
برابر ِ زنان و مردان ِ شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببینیم قمر، خود در این
باره چه می گوید.
« آن روزها هر کس بدون
چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با این همه وقتی به من پیشنهاد شد، بدون چادر، درنمایش
ِ گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پیه ی کشته شدن را به تن خود مالیدم و روی صحنه رفتم.
هیچ اتفاقی هم نیافتاد. حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم ».
هم چنین در رابطه با موفقیت واستقبال عمومی و بسلا
مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرایان، چنین شرح می دهد.
« رژیم مملکت تغییر
کرده و پس از یک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسیده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب
از همان موقع پیش آمده بود...».
نگاهی به شرایط زنان پس از " انقلاب شکوهمند
اسلامی"
به این می اندیشم که چگونه زنان ِ ایران زمین، اینگونه
در گونی سیاه پیچانده شده اند و هرگونه حرکت ِ دل انگیز و جلوه های زیبایی از آنان
دریغ گشته و قوانینی ضد انسانی بر آنها تحمیل شده است.
و یا امروز در این شرایط ِ بس کشنده و درد آور،
خواهران ما در خاک ِ اهورایی ایران، که زمانی بر تخت طاووس ِ پادشاهی تکیه داده بودند
و از همه گونه حرمت و منزلت انسانی ِ والا برخوردار بودند، اینگونه خوار وُ ذلیل و
سرکوب شده اند و روزگار ِ غریبی را در وسعت غربت زده ایران زمین سپری می کنند؟
ظاهر ِ اوضاع ِ اجتماعی ایران، چنین می نماید که
زنان را رمقی و یا شوری برای رها شدن از روبند ِ بنده ساز، در آنها نمی جوشد و همگی
سر خم کرده اند و به شرایط تسلیم شده اند.
اما در عمق اگر بنگریم و چشمان ِ بصیرت داشته باشیم،
خواهیم دید که زنان سالار ما نه اینکه تسلیم شرایط نشدند بلکه در تمامی عرصه ها حکومت
ِ اسلامی ِ واپسگرا را به چالش طلیبده اند.
و هر یک در درون و بیرون از خود با دنیایی از جهل
و جهالت و تعصب فنا کننده ی تحمیل شده بر خود، مبارزه ای ستُرگ را در میدان ِ بیداد
و ستمگری، آهنگ ِ عزمشان کرده اند که ابتدا خود رهبری به زمین زدن این سیه دلان ضد
زن و زیبائی و لطافت و ظرافت را به عهده بگیرند و با آزاد سازی خود از چنبره دست و
پا گیر تعصب و تیرگی، مردان ِ در بند جهل و جهالت را آزاد کنند.
و این منظری است دلنواز و شادی بخش در چهره های
غمگین امّا امیدوار که در زیر آوار ِ تعصب و جهل، جوان نا شده در دست انداز پیری افتاده
اند.
زنان در حکومت اسلامی
آیا رد کردن چنین مظاهر پیشرفت و مدرنیته، استقبال
از کهنه پرستی و عقبگرائی نبود و نیست؟ نگوئید نه، زیرا به لحاظ منطقی نمی شود آن نظام
پیشرفته در زمینه های اجتماعی و آزادی های فردی در تمامی عرصه ها را رد کرد و از آخوند
جماعت توقع بیشتراز آن را داشت.
تازه اگر بر فرض محال آخوندها حاکم نمی شدند، مطمئناً
ما امروز یکی از اقمار روسیه شوروی بودیم که همگان پس از فروپاشی ِ این جسد مردار شده،
دیدیم که چه جهنمی بوده است.
قصد ملامت ندارم ولی دردمند هستم. زیرا خود در آن
شرایط، جوانی بودم که از دوران جوانی ام بهره می بردم و با تمامی مظاهر ِ زیبائی نرد
ِ عشق می باختم.
دختران ِ همسن و سال من در اوج ِ آزادی ِ فردی و
اجتماعی آنچه را که دلخواهشان بود انجام می دادند.
زنان در دوران پادشاهی پهلوی
روزگار ِ دوران ِ من روشن و آفتابی بود و از درخت
پر تراوت ِ شرایط زندگی، گل عشق می چیدیم و در عشق جوانی سرشار بودیم ( و اگر هم محدودیتی
بود، تعصّب و خشک مغزی فرهنگ شریعتمداران بود که هنوز رمقی داشتند و آزادیها را مانع
می شدند ).
در شب های تابستان ِ " چمخاله " با دختران
زیباروی، شب های تاریک را جلوه ای از عشق ِ مستانه و شادکامی عاشقانه می بخشیدیم و
چون کبوتری گردن فراز چرخشی جانانه می زدیم .
به نام عشق به خواب می رفتیم و به عشق ِ دیدار
ِ یار و بوسه بر لب ِ تبدار، بیدار می شدیم و در غروب ِ روشن ِ شهرمان به کوچه معشوق
پا می گذاشتیم و دلی می دادیم و بوسه ای شکرین از لبهای داغ و تب دار ِ دلدار می ربودیم.
آرشیو جوانی ام پر است از نامه های عاشقانه دل انگیز
و جگر سوز که گاه گاه بر روی شانه یکدیگر اشک شوق می ریختیم و روی زانوان یکدیگر به
خواب می رفتیم. امیدوارم روزی بتوانم دوران رسوائی و شیدائی خود را بر روی کاغذ بنگارم
و تقدیم دختران و پسران نسل جدید کنم که از همه ی این شور و شیدائی ِ جوانی محروم هستند.
آری در یک کلام، دوره ی جوانی ِ من دوره ی رمانتیک
ِ عشق سالاری بود. ولی امّا امروز دلم گرفته است، نه به خاطر خود بلکه به خاطر دختران
و پسران جوانی که هنوز شهد عشق را نچشیده، بایستی به خانه " بخت " بروند
تا بدبخت شوند چون نه جلوه ای از عشق موجود است و نه آزادی و دلدادگی، هرچه است سیاهی
و تیرگی و پیچیده در چادر و چاقچور. و بر سر هر چهار راه و گذرگاها پاسداران شب در
کمین هستند تا مبادا لبخندی از معشوق به سوی عاشق پرتاب شود. امروز اجبار کور حاکم
است و زنان مجبورند آنچه را که آخوندهای ِ ما قبل تاریخ می پسندند، انجام دهند."
احمد پناهنده
www.apanahan.wordpress.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر