۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه

ملتی که داشته های خود را قدر و اندازه نشناخت





ملتی که داشته های خود را قدر و اندازه نشناخت

بی هیچ گفتگو شورش کور وُ کَر منتهی به بهمن سال 57 یک خودزنی هراسناکی بود که مردمان ایران، از پلکان منزلت ِ ملت و شهروند بودن به دره ی ذلت ِ امت و گوسپند شدن فرو افتادند.
مردمانی که داشته های بی نظیری را فدای نداشته های شرم آوری کردند که روشنفکران تاریک اندیش در همه طیفش و آخوندهای اسلامی و اسلامیون در همه شکلش آنها را به فریب در چاه نادانی و عقب ماندگی اسلامی فرو بردند.
مردمانی که به همت و درایت دو پادشاه خدمتگزار پهلوی، که از قعر تاریخ حکومت عقب مانده و ایران ستیز قاجاریه، صاحب شناسنامه و هویت شده بودند، اما با کوشش ایران ستیزان ِ " روشنفکر " و اسلامیون ضد ایران و ایرانی، بی هویت شدند و امروز از هیچ احترامی در میان کشورهای جهان پیشرفته برخوردار نیستند.
و این در حالی بود که در زمان آن دو پادشاه ایرانساز، ملت ایران در میان کشورهای جهان و بویژه در منطقه ی خاورمیانه چون نگینی می درخشیدند و برق الماسش چشم ها را خیره کرده بود.
ملتی بودیم که رهبران کشورهای بزرگ جهان و شیوخ منطقه برای نزدیکی با ایران از یکدیگر سبقت می گرفتند تا دست پادشاه ایران را ببوسند و پاسپورت ایرانی در جای جای جهان از منزلت و احترام بی نظیری برخوردار بوده است.
اما در تندبادی، روشنفکران بیگانه پرست و اسلامیون ضد ایران و ایرانی همراه با توطئه جهانی دست در دست یکدیگر دادند تا ملت ایران را به ذلت بکشانند و کشاندند.
و امروز ملت ایران هیچ جایگاهی در کشورهای مدرن جهان ندارند که هیچ حتا پاسپورتشان از هیچ اعتباری برخوردار نیست تا بخواهند احترامی به ایرانیان بگذارند.
و این همه از خودزنی ِ هراسناک روشنفکران تاریک اندیش برخاسته بود که دل در گروه بیگانگان از قماش روسی و آمریکایی داشتند تا با سواری گرفتن از توده های ناآگاه، آنان را در چاه ویل جمکران اسلامی فرو برند.
و تا امروز هم کتمان نکردند و نمی کنند که همواره در یک تندپیچ تاریخی ایران و ایرانی را فدای اسلام و کشور روسیه می کنند.
در سالگرد آن روزهای شوم ِ منتهی به بهمن سال 57 پرونده ی تک تک این جاهلان روشنفکری و سازمانها و احزاب ضد ایرانی را ورق می زنیم تا باخواندن این پرونده ها بتوانیم به ماهیت ضد ایرانی و حتا ضد انسانی آنها آشنا شویم.
این نوشته ها ادای دینی است که امروز نسل من به نسل جوان بدهکار است باشد که جوانان کشورمان از چاهی که پدرانشان برایشان کندند بتوانند با خواندن درست تاریخ، از همه ی این بیگانه پرستان اسلامی و کمونبستی عبور کنند و به خویشتن ِ خویش ایرانی خودشان پیوند بخورند.
1- علی اصغر حاج جوادی
این فرد که همه ی داشته های خودش را مدیون نظام پادشاهی است و در آن دوران در صدر نشسته بود و قدر درو می کرد.
به یکباره نامه ی سرگشاده می نویسد و و از فقدان آزادی سیاسی داد سخن می دهد و بی آنکه تحت پیگیرد قرار گیرد در روزنامه های پر شمار آن روزان قلم می زند.
و این در حالی است که این فرد در زمان پادشاهی آن پدر و پسر از همه ی امکانات اجتماعی فراهم شده، سود جست و درس حقوق خواند اما بی حقوقی را رواج داد و به دنبال کسی و یا کسانی رفت که با پیشوایش مصدق السلطنه همکاسه بودند.
می گویید نه؟
می گویم بخوانید تراواشات ذهن بیمارگونه این فرد را که چهار نعل بسوی جامعه عقب مانده ی 1400 سال پیش خیز برداشته بود.
او که با شامه ی ضد ایرانی اش، بو کشیده بود که دنیای غرب تحمل ایرانگرایی پادشاه ایران که سخت از منافع و مصالح ایرانی و منابع زیر زمینی ایران در مقابل چپاول غرب دفاع می کرد را ندارد، لنگر در حلقه ی خمینی ضد وطن و دوستان اسلامی و چپیش انداخت و نوشت:
" امام می‌آید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه‌ی ابراهیم، با عصای موسی، با هیئت صمیمی عیسی و با کتاب محمد. دشت‌های سرخ شقایق را می‌پیماید و خطبه‌های رهایی انسان را فریاد می‌کند. وقتی امام بیاید، دیگر کسی دروغ نمی‌گوید، دیگر کسی به خانه‌ی خود قفل هم نمی‌زند، دیگر کسی به باج‌گزاران باجی نمی‌دهد، مردم برادر هم می‌شوند و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم می‌کنند، دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صف‌های نان و گوشت، صف‌های نفت و بنزین، صف‌های مالیات، صف‌های نام‌نویسی برای استعمار. و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند می‌زند. باید امام بیاید تا حق بجای خود بنشیند، و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند."
و چنین بود که افسار گسیخته ایران و ایرانی را به پای ضد وطن ترین تاریخ ایران، خمینی ایرانی کش و ایران برباد ده، قربانی کرد.
اما این همه هنوز آغاز راهش بود و باید خمینی می آمد تا با کتاب محمدش دمار از روزگار ایرانی در بیاورد و او در قتل و تیرباران سرآمدان و پایوران و امیران شجاع ایران به دست خلخالی جلاد، رقص و پایکوبی کند و از خمینی بخواهد که بیشتر بکشد.
می گویید نه؟
می گویم پس بخوانید که در فردای تیرباران امیران و پایوران نظام پادشاهی چگونه ماهیت ضد انسانی و ضد ایرانی اش را نشان داد.
  " محیط انقلاب باید با سرعت و شدت پاکیزه شود، یعنی همه دشمنان انقلاب، همه میکروب ها و سمومات موّلد عناد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ، نابود شوند. انقلاب، عدالت خاص خود را دارد و عدالت انقلابی یعنی، شدت عمل هر چه بیشتر..."
 آقای حاج سید جوادی!  ملاحظه می کنید با این خوش رقصی برای خمینی ها و خلخالی ها نتوانستید از " گندم ری " بخورید وعاقبت ِ کینه جویی، دامن خود شما را گرفته و شدّت عمل عدالت انقلابی، امروز شما را پاریس نشین کرده است. در حالی که به گواهی تاریخ شما در نظام پادشاهی گذشته، در صدر نشسته بودید و قدر درو میکردید. آیا پاکیزه شدن محیط انقلاب با این همه کشتار و ویرانی جهت تسّلای دل داغدیده تان در سوگ کربلای 28 امرداد بوسیله " احمد مختار " زمان، خمینی و دنباله هایش کافی نیست و یا باز هم می خواهید به خون خواهی کربلای 28 امرداد دنبال خون خواری دیگر بگردید تا انتقام کربلای 28 امرداد را بگیرد؟
به باور من همین مختصر می تواند ماهیت ضد ایرانی این فرد را نشان دهد که در یک تندپیچ تاریخی، ایران و ایرانی را به پای اسلام و اسلامیون قربانی کرد.
و البته این درسی بود که از پیشوایش مصدق السلطنه آموخته بود.

احمد پناهنده
تصویر همراه این مطلب اجساد افسران تیرباران شده به دستور خلخالی جلاد را نشان می دهد




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر