قربانی
به چشم دیدم
گوسپندانی را
که به زور می کشیدند، سویی
عجبا
گوسپندان را
میل رفتن نبود
اما شلاق بیرحم
تازیانه می زد
بر تن و جانشان
پس چاره ای نبود
و ناخواسته سم را زمین می کشیدند
و کشان کشان کشیده می شدند
بر خاک ِ مرگ ِ زیر پایشان
طولی نکشید
که به ناگه دیدند
خون است که از گلوی همقطارانشان می جهد
و میدان را خون جاری شده است
گوسپندان
با نگاه محزون به سرنوشت شوم خویش
که هیچ نمی دانستند
می نگریستند
و با خود نجوا می کردند
اه
ای آدمها
کجا می برید ما را
چرا می کُشید اینچنین پر غضب و بی رحم همقطاران ِ ما را؟
در همین گفتگو بودند
که بیرحم کسی
دستی کشید
شاخش را
و بیرحمانه تر
خاک کرد پیکرش را
مجال ِ بع بع نبود
تا فریاد زند
که جانم عزیز است
و ندرید گلویم را
چنین پر شقاوت
هنوز بع بعش در نیانده بود
که کارد
گردنش را برید
خون بود وُ
دست و پا زدن
و دوباره
گوسپند دیگری
کشان کشان
به قتلگاه برده شد
و دریغا
که این شد سنت
و جشن می گیرند هرسال
و خون می ریزند
بی هیچ درنگ
و شادی می کنند
جنون وار
و امروز اسلامیون خونریز و ضد انسان با بهره گیری از این سنت شوم و شقاوت پیشه ی اسلام، کارد و خنجر را بر گلوی انسان می گذارند و سر از تنشان جدا می کنند.
یادمان نرود همین اسلامیون شقاوت پیشه و ضد انسان در دیروز دور با پدران و مادران ما چنین کردند و خون ها در جای جای ایران جاری کردند تا ایرانمان را ویران کنند که کردند.
و امروز ناکسان بیگانه خوی چپ کمونیستی و ناکس تران به اصطلاح ملی برای خوار کردن ایران و ایرانی، دست در دست آخوندهای ضد ایران و ایرانی کردند تا ملت ایران به خویشتن ایرانی ِ خویش گره نخورند. و یا به قول یکی از همین ناکسان بیگانه خوی چپ کمونیستی که اظهار لحیه کرده بود که:
" ما هستیم تا نظام پادشاهی به ایران برنگردد"
بخوانید ایرانی به خویشتین ایرانی خود گره نخورد و همین آخوندهای اسلامی خونریز و ضد ایران و ایرانی، جای جای ایران را به توبره بکشند که کشیدند.
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر