۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

قربانی





قربانی


به چشم دیدم
گوسپندانی را
که به زور می کشیدند، سویی
عجبا
گوسپندان را
میل رفتن نبود
اما شلاق بیرحم
تازیانه می زد
بر تن و جانشان
پس چاره ای نبود
و ناخواسته سم را زمین می کشیدند
و کشان کشان کشیده می شدند
بر خاک ِ مرگ ِ زیر پایشان
طولی نکشید
که به ناگه دیدند
خون است که از گلوی همقطارانشان می جهد
و میدان را خون جاری شده است
گوسپندان
با نگاه محزون به سرنوشت شوم خویش
که هیچ نمی دانستند
می نگریستند
و با خود نجوا می کردند
اه
ای آدمها
کجا می برید ما را
چرا می کُشید اینچنین پر غضب و بی رحم همقطاران ِ ما را؟
در همین گفتگو بودند
که بیرحم کسی
دستی کشید
شاخش را
و بیرحمانه تر
خاک کرد پیکرش را
مجال ِ بع بع نبود
تا فریاد زند
که جانم عزیز است
و ندرید گلویم را
چنین پر شقاوت
هنوز بع بعش در نیانده بود
که کارد
گردنش را برید
خون بود وُ
دست و پا زدن
و دوباره
گوسپند دیگری
کشان کشان
به قتلگاه برده شد
و دریغا
که این شد سنت
و جشن می گیرند هرسال
و خون می ریزند
بی هیچ درنگ
و شادی می کنند
جنون وار

و امروز اسلامیون خونریز و ضد انسان با بهره گیری از این سنت شوم و شقاوت پیشه ی اسلام، کارد و خنجر را بر گلوی انسان می گذارند و سر از تنشان جدا می کنند.
یادمان نرود همین اسلامیون شقاوت پیشه و ضد انسان در دیروز دور با پدران و مادران ما چنین کردند و خون ها در جای جای ایران جاری کردند تا ایرانمان را ویران کنند که کردند.
و امروز ناکسان بیگانه خوی چپ کمونیستی و ناکس تران به اصطلاح ملی برای خوار کردن ایران و ایرانی، دست در دست آخوندهای ضد ایران و ایرانی کردند تا ملت ایران به خویشتن ایرانی ِ خویش گره نخورند. و یا به قول یکی از همین ناکسان بیگانه خوی چپ کمونیستی که اظهار لحیه کرده بود که:
" ما هستیم تا نظام پادشاهی به ایران برنگردد"
بخوانید ایرانی به خویشتین ایرانی خود گره نخورد و همین آخوندهای اسلامی خونریز و ضد ایران و ایرانی، جای جای ایران را به توبره بکشند که کشیدند.

احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر