ربابه و رقیه می گفتند به ما تجاوز کردند
دروغ ِ ویران کننده ی دیگر ی که اذهان ساده لو و ساده نگر و بویژه جوانان را پریشان و متلاشی کرد، نسبت دادن تجاوز به زنان در نظام پادشاهی گذشته به سازمان امنیت و اطلاعات کشور بود.
دروغی که نه از سندیت محکمه پسندی برخوردار بوده و هست و نه اتهام زنندگان در همه طیفش بویی از وجدان و انسانیت برده بودند و برده اند.
می گویند برای زمین زدن راستی ها، باید با همه ی توان دروغ گفت و در قشرها و طیف های ِ تحتانی جامعه نفوذ کنی و آنها را گله وار و توده وار چون امت بی چون چرا، به دنبال خود بکشانی تا حکومت دروغ حاکم شود.
به راستی حکومت جهل و جنون اسلامی، حکومتی است برخاسته از دروغ و تزویر که برآیند دروغ پردازی های روشنفکران ِ تاریک اندیش ِ بی وجدان و بی مسئولیت، در همه سویش است.
و دریغا که توده های امت وار دیروز، که حول محور دروغ، پشت آخوندها جمع شده بودند، امروز با سماجت بر راستی ها می شورند که مبادا روشنایی به تاریک خانه ی مغزشان بتابد.
زیرا در این حکومت اسلامی ِ دروغ، عادت کردند بسان حشرات از نور گریزان در سوراخ ها و زیر سنگها و درز ِ دیوارها زندگی کنند و از هرچه نور و روشنایی و اگاهی است، بدور باشند.
از این جهت است با راستی ها و روشنایی ها و آگاهی ها، نااگاهانه دشمن هستند. بدون اینکه بفهمند چرا؟
حال به چند نمونه از دروغ پردازی این بی وجدانهای سیاسی و روشنفکری اشاره می کنم و قضاوت را در این باره به عهده ی وجدان های بیدار می سپارم.
ربابه وقتی که از زندان قصر فرار کرد و به خارج از کشور گریخت، کتابی نوشت که در آن از تجاوز ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور به خود، قلمفرسایی یا بهتر بگوییم اظهار لحیه کرده بود.
اما بعدن بیش از هفتاد درصد از گفته هایش از جمله تجاوز به خود را، پس گرفت و گفت که دروغ بوده است.
علی رضا نوری زاده در این باره می گوید:
در روزهای اول انقلاب، بخوان شورش کور، به ستاد مرکزی چریکهای فدایی خلق واقع در خیابان میکده یا ساختمان ساواک تهران رفته بود تا با کسانی از چریکها مصاحبه کند.
ربابه عباس زاده یا اشرف دهقانی را در آنجا می بیند و با اشاره به کتابش با او همدردی می کند.
اما با کمال تعجب نوری زاده می شنود که ربابه یا اشرف می گوید مطالب این کتاب بیشتر دروغ و نادرست بوده است.
هنوز این اعتراف به دروغ پردازی های اشرف از زبان خودش، در اذهان جوان ها و ملت ایران نفوذ نکرده بود که چریک دیگری بنام رقیه همین خزعبلات را سر هم کرد که به او هم تجاوز شده است.
بدون اینکه هیچ سندی ارائه دهد و حتا حکومت اسلامی که همه ی اسناد را بعد از شورش کور پنجاه وهفت در اختیار خود دارد، سندی در این باره برای بدنام کردن سازمان اطلاعات و امنیت نظام پادشاهی انتشار نداده است.
بعد از سی و پنج سال همین رقیه از خواب بیدار شد و وجدانش تکان خورد و در سایت اخبار روز، ندامت نامه ای نوشت و خط بطلان بر همه ی عملکر خود و سازمانش کشید.
مورد دیگر مربوط به عاطفه ی جعفری از اعضای اولیه چریکهای فدایی خلق است که در گفتگو با ویدا واجبی اعتراف کرده است که به او تجاوز کردند. بدون اینکه سندی ارائه بدهد.
دوستی اکثریتی یا توده ای جوان که او هم از اعضای اولیه چریکها و سپس اکثریتی نادم و شرمگین است، در باره عاطفه جعفری که با او دوست است، به من گفت:
یک روز که پیش عاطفه دعوت بودم از او پرسیدم که واقعن در زندان به تو تجاوز شده است؟
عاطفه گفت آری
گفت چطور؟
گفت همینکه مرا هول دادند و یا دستم را گرفتند و گفتند روی این صندلی بنشین و یا چشم بند به من زدند، یعنی به من تجاوز کردند.
چون حق نداشتند دست با دست نامحرمشان دستم را بگیرند و مرا هول بدهند و بگویند برو گم شو
در سال پنجاه و هفت خورشیدی، وقتی دانشگاه ها شلوغ شده بود، مامورین انتظامات چند نفر از جمله هما ناطق، استاد ادبیات دانشگاه تهران، بازداشت می شوند.
بعد از این بازداشت هما ناطق مدعی می شود که مامورین او را دسگیر و به داخل ساختمان مخروبه ای برده و به او تجاوز کردند.
که البته دروغی بود برزگ که بعدن خودش آن را در ندامت نامه ای پس گرفت. بگذریم که همکارانش می گفتند:
" باید دید این مامورین چه کسانی بودند که رغبت کردند به خانم ناطق تجاوز کنند، باید به آنها جایزه داد."
در سال هزار و سیصد و هشتاد و یک، همین هما ناطق در هفته نامه کیهان، چاپ لندن، ندامت نامه اش را در خارج از ایران و بی هیچ فشاری چنین می نویسد:
" روشنفکرانی که پس از ۲۳ سال [تا زمان نوشتن مقاله] هنوز برای آن انقلاب «شکوهمند» آن راهپیماییها و آن عربده کشیها سینه میزنند و خوشند به این که، تاجداران را برافکندیم و دستاربندان را بر جایشان نشاندیم. چه خوش گفت شادروان غلامحسین صدیقی که از برکت آن انقلاب:
" عقل مردم مدور و ایران برکه ای گشت و کرم پرور شد."
او ادامه می دهد:
«پرونده ی بنده چه بسا نابخشودنیتر از دیگران باشد؛ چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق
بدا که شور چنان برم داشت که اندوخته ها و دانسته ها را به زباله دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم. ادیبانه تر بگویم:
«گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را قاشق قاشق میخورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه ای خزیده ام تا چه پیش آید."
وی در پایان افزود:
«قرنها پیش از این «طالب آملی» گفته بود:
«پای ما کج، راهبر کج، قصد کج، گفتار کج
سرگشته و شوريدة كار خويشيم صياد نهايم، هم شكار خويشيم."
اکبر گنجی:
" ما دروغ میگفتیم، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه ۱۵۰ هزار زندانی سیاسی دارد و این دروغ بود، و امروز باید بابت این دروغ، یعنی خودمان و همه کسانی که این دروغ را گفتهاند باید خودشان را نقد بکنند. ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی را کشت، ما به دروغ گفتیم حکومت شاه صادق هدایت را کشت، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همهی این دروغها را گفتهایم، آگاهانه هم گفتهایم. اینها باید نقد بشود. کسی که با روش دروغ بخواهد پیروز بشود، بعد هم که به قدرت برسد دروغ میگوید، برای نگهداشتن قدرت دروغهای وسیعتر و بزرگتر میگوید. این روشها باید نقد بشود. روش مهم است، روشها باید کاملا اخلاقی و کاملا انسانی باشد و ما روشهایمان اخلاقی نبوده. چیزی را که نشده، آگاهانه بیاییم دروغ بگوییم، بگوییم ما فعلا با این رژیم در حال مبارزه هستیم و میخواهیم خرابش کنیم، با این بعدا دمکراسی نمیشود درست کرد، آزادی و حقوق بشر نمیشود درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایهنهادن دیکتاتوریست."
(اکبر گنجی، ۹ بهمن ۱۳۸۵)
باشد که ملت ایران و دوستان در این صفحه این راستی ها را بخوانند و از دروغ فاصله بگیرند و اگر حرفی برای گفتن و یا رد کردن این راستی ها را دارند، با استدلال خردمندانه نظر بدهند نه با استدلال ِ لال
احمد پناهنده
1- ربابه نام اصلی اشرف است. یعنی ربابه عباس زاده که بعد به اشرف دهقانی معروف شد
2-رقیه اسم کوچک دانشگری یکی از اعضای زن و قدیمی چریکهای فدایی خلق است که در تشکیلات به او فران می گفتند
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com
دروغ ِ ویران کننده ی دیگر ی که اذهان ساده لو و ساده نگر و بویژه جوانان را پریشان و متلاشی کرد، نسبت دادن تجاوز به زنان در نظام پادشاهی گذشته به سازمان امنیت و اطلاعات کشور بود.
دروغی که نه از سندیت محکمه پسندی برخوردار بوده و هست و نه اتهام زنندگان در همه طیفش بویی از وجدان و انسانیت برده بودند و برده اند.
می گویند برای زمین زدن راستی ها، باید با همه ی توان دروغ گفت و در قشرها و طیف های ِ تحتانی جامعه نفوذ کنی و آنها را گله وار و توده وار چون امت بی چون چرا، به دنبال خود بکشانی تا حکومت دروغ حاکم شود.
به راستی حکومت جهل و جنون اسلامی، حکومتی است برخاسته از دروغ و تزویر که برآیند دروغ پردازی های روشنفکران ِ تاریک اندیش ِ بی وجدان و بی مسئولیت، در همه سویش است.
و دریغا که توده های امت وار دیروز، که حول محور دروغ، پشت آخوندها جمع شده بودند، امروز با سماجت بر راستی ها می شورند که مبادا روشنایی به تاریک خانه ی مغزشان بتابد.
زیرا در این حکومت اسلامی ِ دروغ، عادت کردند بسان حشرات از نور گریزان در سوراخ ها و زیر سنگها و درز ِ دیوارها زندگی کنند و از هرچه نور و روشنایی و اگاهی است، بدور باشند.
از این جهت است با راستی ها و روشنایی ها و آگاهی ها، نااگاهانه دشمن هستند. بدون اینکه بفهمند چرا؟
حال به چند نمونه از دروغ پردازی این بی وجدانهای سیاسی و روشنفکری اشاره می کنم و قضاوت را در این باره به عهده ی وجدان های بیدار می سپارم.
ربابه وقتی که از زندان قصر فرار کرد و به خارج از کشور گریخت، کتابی نوشت که در آن از تجاوز ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور به خود، قلمفرسایی یا بهتر بگوییم اظهار لحیه کرده بود.
اما بعدن بیش از هفتاد درصد از گفته هایش از جمله تجاوز به خود را، پس گرفت و گفت که دروغ بوده است.
علی رضا نوری زاده در این باره می گوید:
در روزهای اول انقلاب، بخوان شورش کور، به ستاد مرکزی چریکهای فدایی خلق واقع در خیابان میکده یا ساختمان ساواک تهران رفته بود تا با کسانی از چریکها مصاحبه کند.
ربابه عباس زاده یا اشرف دهقانی را در آنجا می بیند و با اشاره به کتابش با او همدردی می کند.
اما با کمال تعجب نوری زاده می شنود که ربابه یا اشرف می گوید مطالب این کتاب بیشتر دروغ و نادرست بوده است.
هنوز این اعتراف به دروغ پردازی های اشرف از زبان خودش، در اذهان جوان ها و ملت ایران نفوذ نکرده بود که چریک دیگری بنام رقیه همین خزعبلات را سر هم کرد که به او هم تجاوز شده است.
بدون اینکه هیچ سندی ارائه دهد و حتا حکومت اسلامی که همه ی اسناد را بعد از شورش کور پنجاه وهفت در اختیار خود دارد، سندی در این باره برای بدنام کردن سازمان اطلاعات و امنیت نظام پادشاهی انتشار نداده است.
بعد از سی و پنج سال همین رقیه از خواب بیدار شد و وجدانش تکان خورد و در سایت اخبار روز، ندامت نامه ای نوشت و خط بطلان بر همه ی عملکر خود و سازمانش کشید.
مورد دیگر مربوط به عاطفه ی جعفری از اعضای اولیه چریکهای فدایی خلق است که در گفتگو با ویدا واجبی اعتراف کرده است که به او تجاوز کردند. بدون اینکه سندی ارائه بدهد.
دوستی اکثریتی یا توده ای جوان که او هم از اعضای اولیه چریکها و سپس اکثریتی نادم و شرمگین است، در باره عاطفه جعفری که با او دوست است، به من گفت:
یک روز که پیش عاطفه دعوت بودم از او پرسیدم که واقعن در زندان به تو تجاوز شده است؟
عاطفه گفت آری
گفت چطور؟
گفت همینکه مرا هول دادند و یا دستم را گرفتند و گفتند روی این صندلی بنشین و یا چشم بند به من زدند، یعنی به من تجاوز کردند.
چون حق نداشتند دست با دست نامحرمشان دستم را بگیرند و مرا هول بدهند و بگویند برو گم شو
در سال پنجاه و هفت خورشیدی، وقتی دانشگاه ها شلوغ شده بود، مامورین انتظامات چند نفر از جمله هما ناطق، استاد ادبیات دانشگاه تهران، بازداشت می شوند.
بعد از این بازداشت هما ناطق مدعی می شود که مامورین او را دسگیر و به داخل ساختمان مخروبه ای برده و به او تجاوز کردند.
که البته دروغی بود برزگ که بعدن خودش آن را در ندامت نامه ای پس گرفت. بگذریم که همکارانش می گفتند:
" باید دید این مامورین چه کسانی بودند که رغبت کردند به خانم ناطق تجاوز کنند، باید به آنها جایزه داد."
در سال هزار و سیصد و هشتاد و یک، همین هما ناطق در هفته نامه کیهان، چاپ لندن، ندامت نامه اش را در خارج از ایران و بی هیچ فشاری چنین می نویسد:
" روشنفکرانی که پس از ۲۳ سال [تا زمان نوشتن مقاله] هنوز برای آن انقلاب «شکوهمند» آن راهپیماییها و آن عربده کشیها سینه میزنند و خوشند به این که، تاجداران را برافکندیم و دستاربندان را بر جایشان نشاندیم. چه خوش گفت شادروان غلامحسین صدیقی که از برکت آن انقلاب:
" عقل مردم مدور و ایران برکه ای گشت و کرم پرور شد."
او ادامه می دهد:
«پرونده ی بنده چه بسا نابخشودنیتر از دیگران باشد؛ چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق
بدا که شور چنان برم داشت که اندوخته ها و دانسته ها را به زباله دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم. ادیبانه تر بگویم:
«گه زدم و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را قاشق قاشق میخورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه ای خزیده ام تا چه پیش آید."
وی در پایان افزود:
«قرنها پیش از این «طالب آملی» گفته بود:
«پای ما کج، راهبر کج، قصد کج، گفتار کج
سرگشته و شوريدة كار خويشيم صياد نهايم، هم شكار خويشيم."
اکبر گنجی:
" ما دروغ میگفتیم، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه ۱۵۰ هزار زندانی سیاسی دارد و این دروغ بود، و امروز باید بابت این دروغ، یعنی خودمان و همه کسانی که این دروغ را گفتهاند باید خودشان را نقد بکنند. ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی را کشت، ما به دروغ گفتیم حکومت شاه صادق هدایت را کشت، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همهی این دروغها را گفتهایم، آگاهانه هم گفتهایم. اینها باید نقد بشود. کسی که با روش دروغ بخواهد پیروز بشود، بعد هم که به قدرت برسد دروغ میگوید، برای نگهداشتن قدرت دروغهای وسیعتر و بزرگتر میگوید. این روشها باید نقد بشود. روش مهم است، روشها باید کاملا اخلاقی و کاملا انسانی باشد و ما روشهایمان اخلاقی نبوده. چیزی را که نشده، آگاهانه بیاییم دروغ بگوییم، بگوییم ما فعلا با این رژیم در حال مبارزه هستیم و میخواهیم خرابش کنیم، با این بعدا دمکراسی نمیشود درست کرد، آزادی و حقوق بشر نمیشود درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایهنهادن دیکتاتوریست."
(اکبر گنجی، ۹ بهمن ۱۳۸۵)
باشد که ملت ایران و دوستان در این صفحه این راستی ها را بخوانند و از دروغ فاصله بگیرند و اگر حرفی برای گفتن و یا رد کردن این راستی ها را دارند، با استدلال خردمندانه نظر بدهند نه با استدلال ِ لال
احمد پناهنده
1- ربابه نام اصلی اشرف است. یعنی ربابه عباس زاده که بعد به اشرف دهقانی معروف شد
2-رقیه اسم کوچک دانشگری یکی از اعضای زن و قدیمی چریکهای فدایی خلق است که در تشکیلات به او فران می گفتند
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر