ما مردمان عاشورایی
در همین آغاز تاکید می کنم ما مردمان عاشورایی هستیم نه ملت عاشورایی
زیرا خودم هم جز ملت ایران هستم اما مرا با مردمان عاشورایی فاصله های اندازه ناگرفتنی است
دردا که شراب خون می چکد از پیاله ی چشم
آنجا شکستیم همه ی ابریق عشق به خشم
منتظریم کسی بمیرد و بعد دسته های عزا داری راه بیاندازیم و چونان بی خردان تاریخ بر سر بکوبیم و با مشت سینه را کبود، با زنجیر پشت را پاره پاره و سرمان را با قمه تکه تکه کنیم
مهم نیست بدانیم که چرا گریه می کنیم و یا بر سر می کوبیم. بلکه مهمتر این است که شرایط گریه و ناله و توی سر زدن آماده شود .
زیزا
شادی را بیگانه ایم وُ غم را همساز وُ ساز
و عجبا حتا کسانی که مایل نیستند عزا بگیرند، از چپ و راست وادارش می کنیم که کربلا را فراموش نکند
آخر همه مان از مریدان و دلباختگان اهل بیت و عصمت و طهارت اثناعشری هستیم
و فرقی هم نمی کند که کمونیست باشیم یا اسلامی
ملی گرا باشیم یا حقوق بشری
بلکه منتظریم که گریه کنیم و گریه می کنیم و اگر کسانی با ما گریه نکرد، مرتد است و کافر و باید از همه طرفه به او فشار آورد تا مثل میدان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، انقلاب کنند
در واقع مرده پرستیم
پس عجب نیست که بگوییم، ما مردمان عاشورایی و مرده پرست هستیم
می گویند هیتلر و خمینی جنایتکار بودند
می گویم مگر محمد و علی و حسین جنایتکار نبودند؟
یک قلم جنایت محمد گردن زدن قبلیه ی یهودی بنی قریضه است با پیر و جوان و کودک و یک قلم جنایت علی سه جنگ برادر کشی جمل و نهروان و صفین است و نیز یک قلم جنایت حسین، کشتار مردم گرگان در سپاه عمر بوده است.
پس چطور است همین لطفی از محمد و علی الهام می گیرد و اسمش را می گذارد هنرمند و خالق هنر؟
لطفی در گفتگو با خبر گزاری فارس می گوید:
"لطفي در خصوص ساخت قطعهاي در مدح حضرت رسول(ص) با توجه به ارادت شخصي اش به آن پيامبر بزرگ گفت: به عقيده من هنر آمدني است من هيچ وقت تصميم نمي گيرم قطعه اي بسازيم بلكه حالي و حرارتي آمده كه من را به ساخت اثر واداشته است.
وي اظهار داشت: من عاشق حضرت علي(ع) هستم. در يك پروسه روحي نيز ارتباطي معنوي با حضرت رسول(ص)، اين شخصيت بزرگ، يافتم . "
آیا نباید به این به اصطلاح هنرمندان که اینچنین هنر و موسیقی را با نام جنایتکاران تاریخ بشری می آلایند، یک پس گردنی زد؟
و راستی فرق بین لطفی و جنتی در نگاهشان به تاریخ و فرهنگ ایران چیست؟
جنتی از امام زمان موهومش الهام می گیرد و لطفی از محمد و علی
هر دو بیگانه صفت هستند و بیگانه خو
دیروز شاملو مُرد همین مردمان برایش عزا گرفتند و هیچ یک از این مرده پرستان نیامدند که بگویند و یا بنویسند که نگاه مخرب شاملو به تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران چی بود؟
و او هم تا وقتی زنده بود، بی پروا حکیم بزرگ توس و زنده کننده ی زبان فاخر پارسی را ابول قاسم خان خطاب می کرد و بر او خرده می گرفت که چرا در اشعارش گفت، ضحاک ستمگر است و فریدون ایراندوست؟
و بی پرواتر ضحاک را جای فریدون نشاند تا بتواند خمینی را از قبر بیرون بکشد که کشید.
و هم او بود با این نگاه مخرب به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، وقتی در سال 41 خورشیدی رفرم ارضی شده بود، پشت ِ سر خمینی سینه زد و آن به اصطلاح شعر یاوه یاوه را سرود که شعاری بیش نبوده است.
فراموش نکنیم که همین نگاه ها به تاریخ و فرهنگ ایران بود که ملت ایران را زمین زد
و یادمان باشد که من در نوشته ی قبلی نوشتم، هوشنگ ابتهاج یک شخصیت پوسیده است.
زیرا او یک توده ای بالفطره است که تاریخ و فرهنگ ایران را دشمن است. هرچند شعر می گوید و غزلی هم می سراید
او با اینکه در نظام گذشته در صدر نشسته بود و قدر درو می کرد. اما همه ی تلاشش را می کند که نظام گذشته را تلخ تر از امروز نشان دهد. چون توده ای است
او با اینکه در نظام گذشته جز احترام ندید و همه ی امکانات بزرگ شدن را در اختیار داشت، باز بر آن نظام می تازد و خود را همسو با حکومت اسلامی می داند
او با اینکه چند روز یا چند هفته ای در مستراح حکومت اسلامی زندانی بود، باز لبی به سخن باز نکرد تا مبادا انقلابشان جریحه دار شود
از کسرائی و به آذین و و و شخصیت پوسیده ای چون نعمت میرزا زاده که خودش را ملی می داند، می گذرم و به موقع در باره شان می نویسم
آیا بهتر نیست کمی تاریخ خودمان را بخوانیم و عملکرد شخصیت ها را مورد باز بینی قرار دهیم؟
و بهتر نیست از فرهنگ عاشورایی و مرده پرستی فاصله بگیریم و بی مالیات برای مردگان محاسن نتراشیم بلکه نگاه مخربش را شجاعانه و بی پروا نقد کنیم؟
احمد پناهنده
در همین آغاز تاکید می کنم ما مردمان عاشورایی هستیم نه ملت عاشورایی
زیرا خودم هم جز ملت ایران هستم اما مرا با مردمان عاشورایی فاصله های اندازه ناگرفتنی است
دردا که شراب خون می چکد از پیاله ی چشم
آنجا شکستیم همه ی ابریق عشق به خشم
منتظریم کسی بمیرد و بعد دسته های عزا داری راه بیاندازیم و چونان بی خردان تاریخ بر سر بکوبیم و با مشت سینه را کبود، با زنجیر پشت را پاره پاره و سرمان را با قمه تکه تکه کنیم
مهم نیست بدانیم که چرا گریه می کنیم و یا بر سر می کوبیم. بلکه مهمتر این است که شرایط گریه و ناله و توی سر زدن آماده شود .
زیزا
شادی را بیگانه ایم وُ غم را همساز وُ ساز
و عجبا حتا کسانی که مایل نیستند عزا بگیرند، از چپ و راست وادارش می کنیم که کربلا را فراموش نکند
آخر همه مان از مریدان و دلباختگان اهل بیت و عصمت و طهارت اثناعشری هستیم
و فرقی هم نمی کند که کمونیست باشیم یا اسلامی
ملی گرا باشیم یا حقوق بشری
بلکه منتظریم که گریه کنیم و گریه می کنیم و اگر کسانی با ما گریه نکرد، مرتد است و کافر و باید از همه طرفه به او فشار آورد تا مثل میدان انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، انقلاب کنند
در واقع مرده پرستیم
پس عجب نیست که بگوییم، ما مردمان عاشورایی و مرده پرست هستیم
می گویند هیتلر و خمینی جنایتکار بودند
می گویم مگر محمد و علی و حسین جنایتکار نبودند؟
یک قلم جنایت محمد گردن زدن قبلیه ی یهودی بنی قریضه است با پیر و جوان و کودک و یک قلم جنایت علی سه جنگ برادر کشی جمل و نهروان و صفین است و نیز یک قلم جنایت حسین، کشتار مردم گرگان در سپاه عمر بوده است.
پس چطور است همین لطفی از محمد و علی الهام می گیرد و اسمش را می گذارد هنرمند و خالق هنر؟
لطفی در گفتگو با خبر گزاری فارس می گوید:
"لطفي در خصوص ساخت قطعهاي در مدح حضرت رسول(ص) با توجه به ارادت شخصي اش به آن پيامبر بزرگ گفت: به عقيده من هنر آمدني است من هيچ وقت تصميم نمي گيرم قطعه اي بسازيم بلكه حالي و حرارتي آمده كه من را به ساخت اثر واداشته است.
وي اظهار داشت: من عاشق حضرت علي(ع) هستم. در يك پروسه روحي نيز ارتباطي معنوي با حضرت رسول(ص)، اين شخصيت بزرگ، يافتم . "
آیا نباید به این به اصطلاح هنرمندان که اینچنین هنر و موسیقی را با نام جنایتکاران تاریخ بشری می آلایند، یک پس گردنی زد؟
و راستی فرق بین لطفی و جنتی در نگاهشان به تاریخ و فرهنگ ایران چیست؟
جنتی از امام زمان موهومش الهام می گیرد و لطفی از محمد و علی
هر دو بیگانه صفت هستند و بیگانه خو
دیروز شاملو مُرد همین مردمان برایش عزا گرفتند و هیچ یک از این مرده پرستان نیامدند که بگویند و یا بنویسند که نگاه مخرب شاملو به تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران چی بود؟
و او هم تا وقتی زنده بود، بی پروا حکیم بزرگ توس و زنده کننده ی زبان فاخر پارسی را ابول قاسم خان خطاب می کرد و بر او خرده می گرفت که چرا در اشعارش گفت، ضحاک ستمگر است و فریدون ایراندوست؟
و بی پرواتر ضحاک را جای فریدون نشاند تا بتواند خمینی را از قبر بیرون بکشد که کشید.
و هم او بود با این نگاه مخرب به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، وقتی در سال 41 خورشیدی رفرم ارضی شده بود، پشت ِ سر خمینی سینه زد و آن به اصطلاح شعر یاوه یاوه را سرود که شعاری بیش نبوده است.
فراموش نکنیم که همین نگاه ها به تاریخ و فرهنگ ایران بود که ملت ایران را زمین زد
و یادمان باشد که من در نوشته ی قبلی نوشتم، هوشنگ ابتهاج یک شخصیت پوسیده است.
زیرا او یک توده ای بالفطره است که تاریخ و فرهنگ ایران را دشمن است. هرچند شعر می گوید و غزلی هم می سراید
او با اینکه در نظام گذشته در صدر نشسته بود و قدر درو می کرد. اما همه ی تلاشش را می کند که نظام گذشته را تلخ تر از امروز نشان دهد. چون توده ای است
او با اینکه در نظام گذشته جز احترام ندید و همه ی امکانات بزرگ شدن را در اختیار داشت، باز بر آن نظام می تازد و خود را همسو با حکومت اسلامی می داند
او با اینکه چند روز یا چند هفته ای در مستراح حکومت اسلامی زندانی بود، باز لبی به سخن باز نکرد تا مبادا انقلابشان جریحه دار شود
از کسرائی و به آذین و و و شخصیت پوسیده ای چون نعمت میرزا زاده که خودش را ملی می داند، می گذرم و به موقع در باره شان می نویسم
آیا بهتر نیست کمی تاریخ خودمان را بخوانیم و عملکرد شخصیت ها را مورد باز بینی قرار دهیم؟
و بهتر نیست از فرهنگ عاشورایی و مرده پرستی فاصله بگیریم و بی مالیات برای مردگان محاسن نتراشیم بلکه نگاه مخربش را شجاعانه و بی پروا نقد کنیم؟
احمد پناهنده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر