۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

ماجرای فرار و کشته شدن جزنی و هشت ماجراجوی دیگر



ماجرای فرار و کشته شدن جزنی و هشت ماجراجوی دیگر

یکی دیگر از دروغهای ِ روشنفکران ِ تاریک اندیش دیروزی و حتا امروزی همراه با همه ی گروه های تروریستی موجود و احزاب در تاریخ نزدیک ایران، کشته شدن جزنی با هشت ماجراجوی دیگر در حین فرار از دست قانون است که به دروغ آن را به سازمان امنیت ربط دادند و مدعی شدند و هنوز هم مدعی هستند که ساواک آنها را در تپه های اوین تیرباران کرد
در واقع چنین نیست و تا امروز هم هیچ مدرک و سند و عکسی که نشان دهد ادعا یا اتهامشان درست است، ارائه نداده اند
و این در حالی است که بعد از شورش کور و ایران بر باده سال پنجاه و هفت همه ی اسناد و مدارک سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دست حکومت اسلامی افتاد. اما تا کنون نتوانستند مدرکی در این باره برای اثبات دروغشان ارائه دهند.
یادمان باشد که حکومت اسلامی دو کتاب از اسناد به جای مانده در سازمان امنیت نظام پادشاهی، از عمکرد تروریستی گروه چریکهای فدایی خلق، به چاپ رسانده است. بطوریکه به جزئی ترین موارد در این دو کتاب اشاره شده است. اما با این وجود هیچ سند و مدرک و عکسی در این باره انتشار نیافته است.
پر واضح است که همه ی این دروغگویان چنین سندی یا مدرک و عکسی را فاقد هستند. وگرنه برای اثبات دروغشان و افشا کردن نظام پادشاهی از یکدیگر سبقت می گرفتند.
به باور من در واقع آنها می خواستند نقش لی ماروین در فیلم فرار بزرگ را بازی کنند و از خود قهرمان بسازند و بگویند همچنانکه توانستیم با پاسبان و ژاندارم و مستشار کشی و سرقت بانکها و بمب گذاری در اماکن پر جمعیت، امنیت اجتماعی را نا امن کنیم، پس می توانیم از چنگال عدالت به شیوه ی هالیودی فرار کنیم و قهرمان گردیم.
چون دیده و شنیده بودند سران حزب توده با خیانت یک افسر انتظامی از زندان قصر گریخته بودند
شنیده بودند که زبابه عباس زاده یا اشرف دهقانی توانسته بود در یک ملاقات ساختگی فرار کند
شنیده بودند که رضا رضایی با تزویر و قول همکاری از چنگ پلیس امنیتی فرار کرده بود
شنیده بودند که تقی شهرام و حسین عزتی کمره ای با همراه کردن ستوان احمدیان بی سواد، از زندان ساری فرار کرده بودند
از این جهت بود که ابتدا با نقب زدن در زیر سلولشان در زندان قصر قصد فرار داشتند که در مراحل پایانی، نقشه ی فرارشان لو رفت و هریک به زندانهای جداگانه ای تبعید شدند.
به این ترتیب " اعضاي زنداني «گروه جزني ـ ظريفي» در پي فرار ناموفّق چهارتن از اعضاي گروه ـ سعيد كلانتري, عزيز سرمدي, عباس سوركي و محمد چوپانزاده ـ در سال 1348 از زندان قصر, به زندانهاي ديگر تبعيد شدند: بيژن جزني بهزندان قم؛ حسن ضياء ظريفي بهزندان رشت؛ سعيد كلانتري بهزندان بندرعباس؛ عزيز سرمدي و سوركي بهزندان بُرازجان و چوپانزاده بهزندان اهواز"
اما این نقشه فرار هیچگاه از ذهنشان خارج نشد و هربار با بلوا و آشوب سبب می شدند که چنین شرایطی را ایجاد کنند
بطوریکه وقتی جزنی به زندان قم منتقل شد، در آنجا هم طرح فرارش را ریخت تا به کمک دوستانش در بیرون و همسرش بتواند فرار کند اما واقعه ی تروریستی سیاهکل این طرح و نقشه را به هم زد.
میهن قریسی همسر بیژن جزنی در خاطراتش در این باره می نویسد:
" بیژن تنها زندانی سیاسی قم بود و استوار کرمی نگهبان زندان با او رابطه‌ی خوبی داشت. نه زندان و نه مقررات آن کوچکترین شباهتی به یک زندان امنیتی نداشت. پنجره‌ی سلول بیژن به رودخانه باز می‌شد و با میله‌های کلفت مسدود شده بود. بیژن میله‌ها را اندازه گیری کرده و همسرش قیچی آهن بری که بتواند میله‌های مزبور را ببرد داخل دیگ پلو به دست بیژن رسانده بود. از طریق حمید اشرف قرار بود تدارکات فرار از جمله قایق برای خروج از کشور تهیه شود که مصادف شد با حمله‌ی سیاهکل و حاضر نشدن حمید اشرف در سر قرار با خانواده‌ی جزنی که از بیرون تسهیلات فرار بیژن را فراهم می‌کردند. نکته‌ی حائز اهمیت آن که بیژن با آن که می‌توانست با بریدن میله‌های زندان فرار کند اما از آن‌جایی که نیروهایی در بیرون از زندان برای همکاری با وی و خروج از کشور نبودند از خیر طرح گذشت و قیچی آهن بر را نیز از طریق استوار کرمی به بیرون از زندان باز فرستاد."
جنگی درباره زندگی و آثار بیژن جزنی صفحه‌ی ۷۱

حال با هم اسناد به جای مانده در این باره را مرور می کنیم و قضاوت را به عهده ی وجدان های بیدار بگذاریم.
" نه نفر از زندانیانى كه قصد فرار داشتند، كشته شدند "
روزنامه اطلاعات، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۴
اطلاعات در همین روز در یکی از صفحاتش می نویسد:
" امروز مقامات انتظامى اعلام كردند، ۹ نفر [از] زندانیانى كه قصد فرار داشتند كشته شدند. طبق اطلاعات مقامات مزبور تعدادى از زندانیان ماجراجو در داخل زندان مبادرت به تحریك سایر زندانیان مى‌كردند. مقامات زندان تصمیم گرفتند آنها را به زندان دیگرى منتقل نمایند. هنگامى كه اتوبوس حامل زندانیان مورد بحث جهت انتقال آنان به زندان دیگر در حركت بوده، زندانیان ضمن حمله به مأمورین مستقر در اتوبوس زندانى و مجروح كردن دو نفر از آنها موفق مى‌شوند از اتوبوس خارج شوند و مبادرت به فرار نمایند. در این موقع مأمورین مستقر در دو خودرو متعاقب اتوبوس كه مأموریت مراقبت و محافظت از اتوبوس را به عهده داشتند، اقدام به تیراندازى به طرف زندانیان فرارى كردند و در نتیجه ۹ نفر از زندانیان كشته شدند و هیچ یك موفق به فرار نگردیدند. وضع مزاجى دو نفر از مأمورین كه یكى از آنها مورد اصابت گلوله سایر مأمورین قرار گرفته رضایت‌بخش است. اسامى زندانیان كشته شده به شرح زیر است: ۱- محمد چوپان‌زاده ۲- احمد جلیل افشار ۳- عزیز سرمدى ۴ - بیژن جزنى ۵ - حسن ضیاظریفى ۶- كاظم ذوالانوار ۷ - مصطفى جوان خوشدل ۸ - مشعوف كلانترى ۹- عباس سوركى."

گزارش ارتشبد نصیری رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت کشور در این باره چنین است:
" از ساواک
تاریخ ۷/۲/۵۴
به : ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی
شماره‌ی ۶۹۹/ک
در باره‌ی فرار منجر به مرگ تعدادی زندانیان ضد‌امنیتی
از چندی پیش گزارشاتی واصل می‌گردید که تعدادی از زندانیان ضدامنیتی در داخل زندان مبادرت به تشکیل کمون‌های متحد نموده و در این کمون‌ها مسائل تئوریک را مورد بحث قرار داده و در زمینه‌ی نحوه‌ی فعالیت‌های آتی پس از آزادی از زندان تبادل نظر می‌نمایند.
با وصل گزارشات مذکور تعداد ۵۰ نفر از زندانیان ضدامنیتی که از گردانندگان تشکیلات فوق بودند به بازداشتگاه اوین و تعداد دیگری از این گونه زندانیان نیز به بازداشتگاه کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل گردیدند تا در زمینه‌ی چگونگی فعالیت‌های آنان در داخل زندان مورد تحقیق قرار گیرند.
در تاریخ ۲۸ /۱ / ۵۴ تعدادی از زندانیان موصوف در بازداشتگاه اوین با تهیه طرح قبلی مبادرت به اعتصاب غذا و اغتشاش و نافرمانی از دستورات نگهبانان نموده که به منظور خاتمه دادن به اقدامات ماجراجویانه‌ی آن‌ها به مسئولین بازداشتگاه مذکور اعلام شد که عناصر اصلی این گونه اقدامات را جهت انجام تحقیقات به بازداشتگاه‌های مختلف منتقل تا در سلول‌های انفرادی نگهداری شوند. و نتوانند به کارهای خلاف دست بزنند.
به همین علت تعداد ۱۱ نفر از زندانیان ضدامنیتی که از عناصر اصلی تظاهرات و اعتصابات فوق بودند در حالی که دست‌های آنها از جلو بسته و در داخل اتوبوس مخصوص حامل زندانیان قرار داشتند از بازداشتگاه اوین حرکت و اتوموبیل دیگری نیز با مأمورین مسلح اتوموبیل موصوف اسکورت نمود. در بین راه زندانیان مورد بحث نگهبان غیر مسلح داخل اتوموبیل را مضروب و سپس راننده را مجبور به توقف نموده و بدون اطلاع از این که اتوموبیل دیگری آن‌ها را محافظت می‌کند از اتوموبیل پیاده و در داخل بیابان متواری می‌شوند. در این هنگام مأمورین محافظ که متوجه‌ی جریان شده بودند آن‌ها را محاصره و چون افراد مذکور به اخطار و تذکرات مأمورین توجهی نکردند به ناچار به سوی آن‌ها تیراندازی و در نتیجه ۹ نفر از آن‌ها به اسامی ... مورد اصابت گلوله مامورین واقع و شش نفر از آنان در محل و سه نفر دیگر در راه اعزام به بیمارستان فوت نمودند. ۴ نفر از این عده به اسامی عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، مشعوف کلانتری، و عباس سوورکی یک بار در تاریخ ۶/۱/۴۸ با تهیه مقدمات قبلی در صدد فرار از زندان مرکزی (قصر) برآمده و حتی تا بالای پشت بام و دیوار خارجی زندان هم رفتند. لیکن در آخرین لحظات مشعوف کلانتری در پشت بام دستگیر و طرح آنان ناکام ماند. در همان زمان بلافاصله کمیسیونی با حضور مقامات مسپول در دفتر تیمسار دادستان ارتش تشکیل و ۴ نفر مذکور و سایر اعضای هم گروه آن‌ها به بازداشتگاه‌های شهرستان‌های مختلف منتقل گردیدند. عناصر مذکور در زندان‌های جدید نیز دست از فعالیت برای فرار از زندان برنداشته و اقدام محمد چوپانزاده موضوع نامه شماره‌ی ۵۰/۱۱/۲۵-۳۱۱/۱۶۸۵۷ و مکاتبات متعدد دیگری که در زمینه‌ی اعتصاب غذا تبلیغ سایر زندانیان و برخورد با مامورین زندان از طریق این سازمان و شهربانی کشور در مورد نامبردگان به عمل آمد نشانگر روح سرکش و تعصب‌آلود و آشتی‌ناپذیری و اقدامات مستمر آن‌ها در زمینه‌ی مبارزه با رژیم شاهنشاهی بوده است.
همچنین اقاریر تعدادی از متهمین دستگیر شده اخیر حاکی از ارتباط مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار با عناصر متواری گروه خرابکار به اصطلاح مجاهدین خلق ایران در خارج از زندان بوده و کاظم ذوالانوار در رد کردن آدرس محل سکونت همردیف سروان شهید شهربانی علیقلی نیک طبع به گروه که بدست اعضای گروه خرابکاری چریک‌های به اصطلاح فدایی خلق ترور گردید دخالت داشته است. با بررسی‌هایی که به عمل آمد معلوم شد که این عده با طرح نقشه‌ی قبلی ابتدا در صدد ایجاد بلوا و آشوب در داخل زندان‌ها برآمده و چون نقشه آن‌ها با انتقال به بازداشتگاه اوین عقیم ماند تصمیم می‌گیرند که همان طرح را نیز در زندان جدید آزمایش نموده و چنانچه نگهبانان جهت آرام ساختن آن‌ها به داخل زندان آمدند نگهبان را تسلیم و با گروگان‌ گرفتن آن‌ها با مسئولین امر برای آزادی تعدادی از زندانیان وارد گفتگو شوند. و در صورتی مجدداً به بازداشتگاه‌های دیگر منتقل گردیدند با توجه به اطلاعاتی که در زمینه‌ی نقل و انتقال زندانیان داشتند به نحوی مامور مراقب غیرمسلح و راننده داخل اتوموبیل را از پای در آورده و متواری شده و با استفاده از قرارهای ملاقات ثابت به گروه‌های خرابکار بپیوندند. که نقشه آنها تا مرحله‌ی پایین آمدن از اتوموبیل موفق، لیکن به علت عدم حسابگری در زمینه‌ی اتومیبل حامل مأمورین مسلح اسکورت به شرح فوق محاصره و معدوم شده‌اند. علیهذا با ایفاد ۸۷ برگ سوابق امر، خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه‌ی اقدامات و رسیدگی‌های معموله این سازمان را آگاه فرمایند."
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ارتشبد نصیری

پرويز ثابتي در گفتگو با عرفان قانعي فرد در کتاب در دامگه حادثه، در اين مورد مي گوید:

" مبناي اتهام مربوط به اين 9 نفر بر ادعاي يکي از بازجويان کميته مشترک ضد خرابکاري به نام "بهمن نادري پور" (تهراني) که بعد از انقلاب دستگير و محاکمه مي شده قرار دارد. اين شخص ظاهرا براي حفظ جان خود مطالبي را عنوان کرده و اميد داشته از اعدام رهايي يابد ولي مسوولان رژيم جديد که از اظهارات او بهره برداري تبليغاتي کرده بودند، از بيم اين که در صورت زنده ماندن از گفته خود پشيمان و آن را اعتراف زير شکنجه بخواند، سريعا او را اعدام کردند. اگر به اعترافات اين شخص مراجعه کنيد، خواهيد ديد که او نگفته است من به اتفاق افرادي ديگر به زندان اوين رفته ايم و دست به اين عمل زده ايم... . طبق نمودار سازماني ساواک، وظايف هر اداره کل مشخص بود. زندان اوين اساسا زير نظر دادرسي ارتش بود و نيروي زميني ارتش و دژبان پرسنل حفاظتي آن را تامين مي کردند. از لحاظ تقسيم بندي وظايف در ساواک در حوزه مسووليت اداره چهارم (حفاظت داخلي) بود. مامورين ادارات امنيت داخلي و ضد جاسوسي از متهميني که در اوين داشتند، در آن جا بازجويي مي کردند و پس از تکميل تحقيقات پرونده را به دادرسي ارتش مي فرستادند. آوردن و بردن زندانيان از زندان به دادگاه ها و يا نقل و انتقال آن ها از اين زندان به آن زندان و يا از يک شهرستان به شهرستان ديگر، اصولا از وظايف مامورين امنيت داخلي يا ضد جاسوسي نبود و به وسيله مامورين دژبان (شهرباني يا ژاندارمري) صورت مي گرفت. پس از اين که متهمي محکوم قطعي مي شد، به کلي از حوزه عمل بازجويان امنيت داخلي خارج مي شد و غالبا از زندان اوين به زندان هاي ديگر منتقل مي گرديد. 9 نفر مورد بحث محکوميت قطعي داشتند و ديگر امنيت داخلي مسووليتي در باره آن ها نداشت. پس از اين که محمد تقي شهرام و سعادتي ( منظور حسین عزتی کمره ای است که اشتباه گفته شده است ) از زتدان ساري و ربابه عباس زاده (اشرف دهقاني) از زندان قصر فرار کردند، بيژن جزني و دوستان وي در صدد برآمدند با فرار از زندان از خود قهرمان سازي کنند. آن ها در زندان قصر بسيار به موفقيت نزديک شده بودند و در لحظه آخر مامورين شهرباني توانسته بودند که نقشه آن ها را خنثي کنند. جزني در زندان قم نيز براي فرار تلاش کرده و موفق نشده بود. من از اين جريانات خبر داشتم تا اين که در شب مورد اشاره سرهنگ "عباس وزيري"، معاون اداره چهارم ساواک که مسووليت زندان اوين با آن اداره بود به من تلفن کرد و گفت: "مامورين قصد داشته اند تعدادي از زندانيان را از زندان اوين به زندان ديگري منتقل کنند و در حوالي بزرگراه شاهنشاهي زندانيان که در يک VAN قرار گرفته و کاميوني از سربازان پشت سر آن ها حرکت مي کرده با بريدن دست بند از VAN خارج و قصد فرار داشته اند که راننده و يک مامور براي تعقيب به همراه آن ها از VAN خارج شده، لذا مامورين همراه به طرف آن ها تيراندازي و 9 نفر از زندانيان را کشته و مامور همراه راننده نيز تير خورده و زخمي شده است... ." در دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي حيطه بندي وجود دارد. شما نمي توانيد در باره کارهايي که به شما مربوط نيست دخالت و تجسس کنيد. در اين مورد به خصوص چون کشته شده ها از دو گروه مختلف بودند و سابقه فرار از زندان داشتند، سوظن چنداني براي من ايجاد نکرد. تصور من اين بود که که اگر تيمسار نصيري در نظر داشته بيژن جزني و ياران او کشته شوند چه احتياجي به صحنه سازي بوده است؟ جزني در زندان رهبري سازمان چريک هاي فدايي خلق را به عهده گرفته و خود را پدر خوانده اين سازمان مي دانست و از زندان تعليمات و دستور العمل صادر مي کرد و دستور قتل مي داد که ما با داشتن ماموراني از خود زندانيان به اندازه کافي در اين زمينه سند و مدرک داشتيم و مي توانستيم پرونده او را به دادرسي ارتش احاله کنيم تا در دادگاه به جرم رهبري گروه تروريستي و صدور دستور قتل محاکمه و اعدام شود و نيازي هم به صحنه سازي نباشد. جزني از زندان حتي براي "حميد اشرف" که عملا رهبري سازمان را به عهده داشت، دستور العمل صادر کرده بود که از کشور خارج شود ولي حميد اشرف آن را به تعويق انداخته بود که مدارک آن از يکي از خانه هاي امن به دست آمده بود."
اما در مقابل این اخبار و گفته های مستند توسط مقام های بالای امنیتی و روزنامه های معتبر کشور، روشنفکران تاریک اندیش و همه ی گروه های چپ مارکسیستی و اسلامی و حتا به اصطلاح ملیون و در واقع ضد ملی، بر طبل دروغ کوبیدند و بی هیچ مدرکی آنقدر این دروغ را تکرار کردند، که خودشان باورشان شده است که دروغشان حقیقت دارد.
از این جهت است که تهرانی یکی از مامورین دون پایه سازمان امنیت وقتی که گرفتار اسلامیون و سیل ایران برباد ده شورش کور سال پنجاه و هفت می شود، برای نجات جانش مهملات گروه های چب و شخصیت های درغگوی تاریخ را به هیچ مدرک و سندی به هم می بافد تا بتواند جانش را نجات دهد.
پرسیدنی است که سازمان امنیت و نظام پادشاهی را چه نیازی بود که دست به چنین کاری بزند و بی پروا حیثیت ملی و بین المللی اش را ضایع کند؟
و این در حالی است که بیژن جزنی در یک دادگاه عادلانه با نظارت عضو سازمان عفو بین الملل ابتدا محکوم به اعدام و سپس در دادگاه تجدید نظر به 15 سال حبس محکوم می شود
با هم نتیجه دادگاه و اتهام وارده به گروهش را بخوانیم:

دادگاه جزني در 12 دي ماه سال 1347 برگزار مي شود و خانم "بتي استهون" به عنوان ناظر از طرف سازمان عفو بين الملل در جلسه دادگاه شرکت مي کند. "بتي استهون" در گزارش خود موارد اتهامي جزني را چنين اعلام مي کند:
یک - تشکيل يک گروه کمونيستي بر ضد امنيت دولت
دو- خريد اسلحه
سه- تقلب در پاسپورت
چهار- تمرين تاکتيک هاي پارتيزاني
پنج- حمله به بانک براي بدست آوردن پول
شش- تشکيل جلسات براي اغتشاشات سياسي بين دانشجويان
در جريان دادگاه دادستان براي جزني تقاضاي حکم اعدام مي کند و مدعي مي شود که وي قصد داشته در مسير تردد شاه مواد منفجره بگذارد. اما دادگاه در نهايت او را به 15 سال حبس محکوم مي کند.
و یا این در حالی است که پدر جزنی بنام حسین جزنی، در جریان جدا کردن آذربایجان از ایران، به فرقه ی دموکرات پیوست و در نقش افسر ارتش در خدمت فرقه ی دموکرات، خیانت به منافع و مصالح ایران کرد که بعد از تار و مار شدن فرقه به دست مردم غیور آذربایجان و ارتش دلاور ایران به شوروی فرار کرد و بعد با وساطت برادرش رحمت جزنی که او هم سابقه ی فعالیت در حزب توده را داشت و شوهر خواهر مهندس صفی اصفیا رئیس سازمان برنامه بود، بی هیچ مشکلی به ایران برگشت و زندگی اش را در امنیت کامل ادامه داد.
در حالی که طبق قانون مستحق مرگ و در عالی ترین شکلش محکوم به زندان بود.
آیا می شود این دروغ روشنفکران تاریک اندیش و همه ی گروه های چپ کمونیستی و اسلامی و حتا به اصطلاح ملیون ضد ملی را باور کرد که جزنی و دوستانش را که در زندان بسر می بردند و روزهای محکومیت خودشان را می گذرانند بی هیچ دلیلی توسط مامورین امنیتی در تپه های اوین تیرباران شوند؟
اگر آری پس چرا تا امروز هیچ سند و مدرک و عکسی را انتشار ندادند و نمی دهند؟
چرا حکومت اسلامی که به همه ی اسناد ریز و درشت سازمان امنیت دسترسی دارد، این اسناد وجود نداشته را انتشار نمی دهد؟
یادمان باشد در نظام پادشاهی و سیستم امنیتی آن دوره وقتی به پرویز نیک خواها که قصد ترور پادشاه کشور را داشتند، بی هیچ مشکلی و فقط صرف اعتراف به خطایشان در جایگاه عالی ترین نهادهای کشور انجام وظیفه می کنند، پذیرفتنی نخواهد بود که نظام گذشته و سازمان امنیتش خود را وارد این بازی ها که هیچ سودی برایشان ندارد، بکنند.
مگر در تاریخ نظام پادشاهی خاندان پهلوی نمونه ای از این دست بوده استت که تا در سال پنجاه چهار و در اوج قدرت و پیشرفت دست به چنین عملی بزنند؟
فراموش نکنیم وقتی گروه نخست وزیر کشان هئیت موتلفه اسلامی مثل لاجوردی و عراقی و عسکر اولادی و پاسبان و ژاندارم کشان چریکها و مجاهدین در زندان به هیچ مشکلی به قول خودشان در زندان کلاس درس و آموزش می گذارند و در کمال امنیت و بی هیچ آزار یا تعقیبی، افراد جدید زندانی را عضو گیری می کنند، چطور ممکن است از بین اینها این نه نفر مجازات بشوند؟
کسی که به اندازه یک جو وجدان و سر سوزنی خرد و عقل داشته باشد، چنین مهمل نمی بافد و به دروغ پناه نمی برد.
هرچند می شود در این باره بیشتر نوشت اما برای اینکه مطلب طولانی و حوصله سوز نشود به همین مقدار بسنده می کنم و از همه ی دوستان با هر نگاه و مرامی می خواهم که برای اثبات اتهامشان سند و مدرک و عکس نشان بدهند نه مثل گذشته برای فرار از واقعیت، مهمل بفافند و دروغ بگویند.
احمد پناهنده

www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر